چقدر شبیه مادرم شده ام
چرا نمی شناسی ام؟
چرا نمی شناسمت؟
می دانم مرا نمی شنوی و من این را از سیبی که از دستت افتاد؛ فهمیدم
دیگر به غربت چشم هایت خو کرده ام و به دردهای باد کرده ی روحم
که از قاب تنم بیرون زده اند
با توام بی حضور تو
بی منی بی حضور من
می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند.
همه سهم من از خود دلی بود که به تو دادم و هر شب بغض گلویت را در تابوت
سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم و تو هرگز ندانستی که
زخم هایت، زخم های مکررم بودند
نخ های آبی ام تمام شده اند و گل های بقچه ی چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند
باید بیش از بند آمدن باران بمیرم.
حسین پناهی
به تاریکی در افتادم...ره روشن؟..نمی دانم
من ترانه هایم را نذر دشت کرده ام
57816 بازدید
30 بازدید امروز
314 بازدید دیروز
1274 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian