من بلد نیستم برقصم. من یاد نگرفتهام برقصم. من به این درختها حتی حسودیام میشود. به این درختها نگاه میکنم. آنها هم رقصیدهاند. تمام پیچشها و نرمشها و چرخشهای رقص را به قاعده به جا آوردهاند در هم پیچیده اند و از هم جدا شده اند .
حتم
در شبی بارانی با صدای نم نم باران یا با آوازی از بلبلها و چلچلهها و
یا با شعری از روباهها و گرگها و خرسها و یا... رقصیدن... رقصیدن... پیر
یونانی رقصیدن را جزء هفت هنر اصلی بشریت طبقه بندی کرده بود.. ادبیات،
نقاشى، موسیقى، معمارى، پیکرتراشى، تئاتر، رقص...
من بلد نیستم برقصم. برای رقصیدن باید خوب بتوانی گوش کنی. آواها را دریابی. من فکر میکنم زندگی پر از آواهاست. پر از صداهاست. صداهایی که مثل هم نیستند. در هر لحظه گونه عوض میکنند. در هر لحظه ریتمشان عوض میشود. ولی هستند. وجود دارند. صبح و آسمان گرگ و میشش یک صدا دارد و شب بارانی یک صدای دیگر. موقعیتها هم هر کدامشان یک صدایی دارند. فقط باید فهمید. باید گوش دادن را توانست. اما من نمیتوانم انگار.... تازه مرحلهی بعدی هم وجود دارد. وقتی تو توانستی آواها و آوازهای و شعرهای زندگی را خوب بشنوی باید بتوانی که به هیجان بیایی. باید بتوانی که جست و خیز بیفتی. باید بتوانی که خودت را با این آواها هم آهنگ کنی و اجزای وجودت را به کار ببری. اجزای وجودت را در هم اهنگی کامل به کار ببری. دلت برای خودش یک طور نرقصد و مغزت یک طور دیگر. همه با هم باید به جست و خیزی هنرمندانه بیفتند. و هنر بودن رقص به این است که تکرارپذیر نیست. همیشه میتواند بدیع باشد. همیشه میتواند خاص باشد. فقط باید اواها را شنید و اجزای وجود را با آن آواها به رقص واداشت... و چه کار سختی است این رقصیدن. چه کار سختی است که صداها و آوازهای گونه گون زندگی را بشنوی. چه کار سختی است که دست و پا و کمر و روح و روانت را به جنبش واداری... من کی توی زندگی رقصیدن را یاد میگیرم آخر؟!
به تاریکی در افتادم...ره روشن؟..نمی دانم
من ترانه هایم را نذر دشت کرده ام
57106 بازدید
81 بازدید امروز
163 بازدید دیروز
1432 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian