حضور جنازه های متعفن را
که ندیده بگذاریم
گورهای سرد و خاموش را
که نفهمیده بگذاریم
برهوت بی منتهای نفرت را
که خاموش و بی صدا بگذاریم
این عطر تعفن انتقام است
که فضا را در هم می تند
با نفرتی مرموز از حضور غریبه ای در برهوت
دست و دهان بسته که بگذریم از کنار زندگی
تنها بی کرانگی غربت من است
که آوار می شود بر بودنمان
بی خیال که بگذریم از کنار خاطره ها
تنها احساس سرد و بی روح حسرت تمامی لحضه هاست
که بر پوست پوسیده ی انداممان خواهد نشست
فریادم را که نشنیده انگاریم
تنها نگاه پر بغض و کینه ام
سودای آرامشمان را خواهد ربود
تنها منم که بی سرزمین. بی روح و بی خدا
تنها منم که آواره
تنها منم که مضطرب
تنها منم که در سکوت
تنها منم که
................
babak
به تاریکی در افتادم...ره روشن؟..نمی دانم
من ترانه هایم را نذر دشت کرده ام
60119 بازدید
108 بازدید امروز
385 بازدید دیروز
2276 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian